خاطره نویسی / سفرنامه

خاطرات سفر به ایتالیا – رم

داستان ما به دو سال پیش بر می گردد. در آن سال من و همسرم تصمیم داشتیم برای ادامه تحصیل از یک دانشگاه اروپایی پذیرش بگیریم و از آنجا که نمی خواستیم بی گدار به آب زده باشیم، تصمیم بر آن شد سفری به اروپا داشته باشیم تا از طرفی با محیط و شرایط کشورهای مورد نظرمان آشنا شویم و از طرف دیگرسفر خاطره انگیزی را به مناسبت هفتمین سالگرد آغاز زندگی مشترکمان رقم بزنیم.

بالاخره پس ازطی مراحل طولانی و دشوار،موفق به اخذ ویزای شنگن شدیم.اولین مقصد ما پایتخت ایتالیا ، شهر زیبای رم بود.روز پرواز سر از پا نمی شناختیم. در تمام طول پرواز،از پنجره هواپیما به آسمان بی انتها خیره بودم و برنامه هایی که برای زندگی ام در نظر داشتم را مرور میکردم.

پس از حدود شش ساعت هواپیما در فرودگاه رم به زمین نشست.راستش انتظار بیشتر از اینها را داشتم.فرودگاه خیلی قدیمی بود، تمام در دیوار و صندلیها رنگ و رو رفته بودند. از همسرم پرسیدم: اینجا واقعا رم است یا خلبان مارا دزدیده؟ هر دو خندیدیم.همسرم با چهره متعجب گفت: ایران خودمان بهتر نبود؟

به هر حال از فرودگاه خارج شدیم و با اتوبوس هایی که برای جابه جایی مسافران در نظر گرفته شده بود به میدان اصلی شهر رم(ترمینی)،محلی که اکثر هتل ها،پایانه اتوبوس های داخل شهری و ایستگاه قطار در آنجا متمرکز هستند رفتیم.در راه با یک دانشجوی ایرانی به نام سارا آشنا شدیم.او اطلاعات مفیدی درباره شهر و چگونگی رفتن به اماکن دیدنی به ما داد.البته ما از قبل در باره آثار تاریخی و دیدنی و محل مناسب برای رزرو هتل تحقیق کرده بودیم و برایمان نام آشنا بودند.

پس از چند دقیقه پیاده روی، به هتلی که از قبل رزرو کرده بودیم رسیدیم.یک هتل چهار ستاره که که حتی نامش را به خاطر نمی آورم.وقتی وارد اتاقمان شدیم متوجه شدیم که فضای اطراف تخت آنقدر کوچک است که حتی چمدان هایمان به سختی جای گرفت.خوشبختانه از قبل احتمال داده بودیم که هتل مورد پسندمان واقع نشود وفقط برای یک شب رزرو کرده بودیم. خستگی زیاد باعث شد آن شب را بدون اعتراض به صبح برسانیم.

فردای آن روز بعد از صرف صبحانه در رستوران هتل که برخلاف ابعاد اتاق ما بسیار بزرگ و شیک بود برای پیدا کردن یک هتل مناسب به صورت حضوری راهی شدیم. کوچه ها و خیابان های اطراف میدان ترمینی مملو است از هتل ها و رستوران ها با قیمت های متفاوت و ما بالاخره یکی را انتخاب کردیم. جای قشنگی بود اما چیزی که ما را جذب کرد ایرانی بودن مسئول پذیرش هتل بود. در عرض ده دقیقه وسایل را به آنجا منتقل کردیم. نمی خواستیم وقت را تلف کنیم. از قسمت پذیرش هتل یک نقشه دریافت کردیم و همان طور که سارا، همان دانشجوی ایرانی توصیه کرده بود با پای پیاده راهی قلب شهر رم شدیم. سارا میگفت: برای گشت زدن در شهر حیف است پولتان را صرف تاکسی یا اتوبوس کنید. در و دیوار این شهر همه از شاهکارهای هنر معماری و مجسمه سازی محسوب می شوند .پیاده قدم بزنید و از دیدنشان لذت ببرید.

به نظرم درست میگفت. مسیر ها و آثار مختلف نه آنقدر ازهم دور بودند که نیازی به تاکسی باشد و نه ،می شد در مسیر،خیابان یا میدانی را بدون محو شدن در زیبایی ها طی کرد.

مسیر اولی که انتخاب کردیم به کلسئوم ختم میشد. کلسئوم، آمفی تاتری قدیمی و یکی از با عظمت ترین آثار به جا مانده از رم باستان است که در ابتدا محل مبارزه حیوانات وحشی و بعد ها گلادیاتور ها شد. با ارتفاعی نزدیک به یک ساختمان پانزده طبقه و گنجایش ۵۰۰۰۰ نفر. این بنای با شکوه چشم هر بیننده ای را خیره میساخت و مملو از بازدید کننده بود. در اطراف آن گروه های چندین نفره از توریست های عمدتا چینی و ژاپنی که در صف های منظم در حرکت بودند و تور لیدر به وسیله میکروفن اطلاعات لازم رادر اختیارشان قرار میداد.

در مسیر بازگشت به طور اتفاقی با ساختمان عظیمی مواجه شدیم که به هتل ما بسیار نزدیک بود.کلیسای سنت ماریا . ورود برای عموم آزاد بود،پس ما نیز داخل شدیم. در قسمت میانی آن فضایی به شکل زیر زمین وجود داشت که برفراز آن ستون ها و چراغ های طلایی خود نمایی میکردند.گویا آرامگاه یکی از قدیسان به شمار میرفت.یک سالن بسیار بزرگ که درهای زیادی در دو طرف آن باز میشد و به کلیساهای کوچکتر منتهی میشد. درون آنها کشیشان ومردمی که برای عبادت آمده بودند مشغول خواندن دعا و نیایش بودند. موسیقی بسیار زیبایی هم به همراه سرود های مذهبی توسط گروه های کر نواخته میشد که فضای بسیار زیبا و دلنشینی بوجود آورده بود. بعد ها متوجه شدیم که این کلیسا دومین کلیسای بزرگ جهان پس از واتیکان است.

روز بعد به سمت (ویا دل کورسو)حرکت کردیم، گران ترین و مشهورترین خیابان رم.سرتاسرخیابان مجموعه ای از برند ها و فروشگاه های کیف و کفش چرم با قیمت های باور نکردنی بود. در راه از پله های اسپانیا و فواره تروی نیز بازدید کردیم و همراه خوردن بستنی های ایتالیایی به نیت جاودانگی عشقمان سکه ای در آب انداختیم.

روز سوم تصمیم گرفتیم از واتیکان دیدن کنیم.پای پیاده دیگر یارای رفتن این مسیر نبود.به همین منظور مسیر اتوبوس ها را جویا شدیم و به راه افتادیم. وقتی از اتوبوس پیاده شدیم این کلیسای واتیکان بود که در میان محوطه ای بزرگ و مملو از جمعیت خودنمایی میکرد.کشوری مستقل در میان شهر رم با دیوار های بلند و ممتد، با مجسمه های اثر میکل آنژ بر فراز آنها. بسیار زیبا و چشم نواز.در محوطه دست فروشان دوره گرد و مرتاض نماها که با گرفتن یک چوب دستی میان آسمان و زمین معلق بودندهمه را به حیرت واداشته بودند.

پس از حدود چهار ساعت انتظار در صف موفق شدیم به د اخل راه پیدا کنیم. مجموعه ای از هنر و شکوه معماری،مجسمه های عظیم اثر هنرمندان نامی جهان،کلیسا های تودرتو، اتاق های اعتراف و نیایش با سقف های بلندو نقاشی های نقاشان برجسته ایتالیا. شب هنگام خسته از گشت های روزانه به هتل بازگشتیم.

کم کم به تاریخ سالگرد ازدواجمان و تولد همسرم نزدیک می شدیم و وقت آن بود هدیه ای که برای این مناسبت در نظر گرفته بودم را تقدیم کنم و آن جشن گرفتن این مناسبت در شهر رویایی پاریس بود. بنا براین فردای آن روزچمدان ها را برداشتیم و به سمت ایستگاه قطار حرکت کردیم و راهی پاریس شدیم.شهری که برخلاف ظاهر زیبا ،فانتزی وشیکی که دارد و برخلاف عطرهای معروفش، در ایستگاه ها و واگن متروهایش همیشه بوی نامطبوعی بینی را می آزارد. با این وجود شهر رویاهاست. می شود آرزوهای خود را به کناره های رود سن قفل کرد ،در خیابان شانزه لیزه که نمادی از تجمل است قدم زد و در انتهای آن با بنای آزادی عکس یادگاری گرفت. در موزه لور و در میان آن همه اثر ارزشمند به دنبال تمدن خود گشت و بر فراز برج ایفل به دنیا لبخند زد. بر خلاف رم هوای پاریس بسیار سرد و بارانی بود. در میان این همه سرما، من و همسرم سالگرد ازدواجمان را به گرمی جشن گرفتیم و چند روز بعد راهی وطن شدیم. ما بعد از آن سفر از هیچ دانشگاهی پذیرش نگرفتیم و ایران خودمان را ترجیح دادیم اما لذت بخش ترین لحظات زندگی مان در آن سفر رقم خورد.

مرتبط با:

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *